مهره های سیاه و سفید
گاهی وقتها ما ادم ها از اعتمادهایی که به ادم ها میکنیم ضررها میبینیم . عقب می افتیم ، عقب افتاده می مانیم، صرفا به خاطر اعتمادمان... اعتماد اگاهانه که باشد همه اش سود است اما نااگاهانه سرانجامش سیاهی ست . اگر جامعه ای اسم مسلمان بودن را یدک میکشد ما به ان جامعه در نگاه اول به خاطر عظمت برنامه های زیبای اسلامی اعتماد میکنیم ، یا به افرادی به خاطر سن بیشتری که دارند یا مثلا تجربه ی بیشتری که دارند اعتماد میکنیم . اما وقتی پا به بطن ان جامعه میگذاریم یا با ان افرادی که فکر میکنیم چند لباس بیشتر از ما پاره کرده اند همراه میشویم ، با پدیده ی عجیبی روبه رو میشویم ، پدیده ای عجیب و در عین حال غریب و کمتر شناخته شده ! چیزی مثل جهالت ! ان هم از نوع مدرنش ! جهالتی توجیه شده ، جهالتی پوشیده شده در حرفهای به ظاهر منطقی اما پوشالی ! خیلی دردناک است همراه شدن با یک چنین موجوداتی !! موجوداتی خودشیفته که حرف حساب را با ماشین حساب ذهنشان میسنجند، اگربه سودشان هست ان حرف خوب است و به جا و منطقی و اگر هم نه که دیگر معلوم است چه خواهند گفت . با این حساب اما کم نیستند افرادی که دو کلام حرف حساب سرشان میشود ، سیب ذهن و روحشان سالم مانده است ، سم زدایی کرده اند درخت وجودشان را، نگذاشته اند کرم های هوس و خودخواهی دران جاخوش کند ، وقتی با اینچنین ادمی اشنا میشوم دلم میخواهد همان جا ، همان طور که دارد حرف میزند ، بگذارمش داخل صندوقچه ای از یاقوت و باخودم ببرم به خانه ،تا مثل کتاب ناطقی همیشه داشته باشمش ، بس که شیرین اند این ادم ها . وقتی ظریف که نگاه میکنی میبینی موفقیت و خوشبختی سایه به سایه با اینهاست .
+این نوع از ادم ها را اگر گلبارانشان هم کنی کم است ...
- ۹۵/۰۱/۱۴