پلی لاین

۱۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

همهمه !

شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۵۶ ب.ظ

"برنامه هاتون به کجا رسید؟؟"

"اهداف بلندمدت رو مشخص کردی؟؟"

"چیکار میکنی ؟ کارات به کجا رسید؟؟"

و 

و

جواب میدهم :

"دارم اهداف بلند مدتم رو مشخص میکنم "

"دارم برنامه های کللی و جزئیم رو مشخص میکنم"

"هنوز جدول زمانی ندارم تا چندروز دیگه مشخص میکنم "

"اینکه کی میام  رو بعدا بهت میگم "

......


این روزها باید افسار نفس سرکشم را بگیرم و ببندمش به همین تکه اهن سفید چسبیده به دیوار!!

این روزها باید شتر درونم را پنج لا کنم و بتپانمش در یک شیشه ی چندسانتی متری و درش را محکم ببندم  تا مقداری کم کرده باشم از غرور و منیتش!

این روزها باید جام زهری بنوشم و به قتل برسانم ترسهای دروغین درونم را!

این روزها باید بروم به ماموریت ... کشیک شب .... 

انگار که قفس باغ وحش درونم باز شده باشد و از هر سویی ندایی بیاید ! شتر درونم  رم کرده باشد ... منم منم راه انداخته باشد !

این شتر را باید فراری بدهم !! وگرنه تمام برج های تریلیون تومانی ساخته شده ی درونم را لگدمال خواهد کرد...

این روزها باید کم رنگ بشوم . انقدر کم رنگ که محو شوم در تو . انقدر کم رنگ که فقط تو بمانی و بس !


  • سیده نجمه

شنبه عادت اغاز است!

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۴۳ ب.ظ

‘‘دوست ندارم شنبه را روز اغاز بدانیم . شنبه عادت اغاز است ...

عادت اراده را نابود می کند ...

عادت بازداشت کارکرد اندیشه است . هرگز چیزی به اندازه ی عادت نفرت انگیز نبوده است . خودکارانه زیستن پایان انسانی زیستن است .‘‘

همیشه در خاطرم خواهد ماند این زیبانوشته ی نادر ابراهیمی که میگفت :

‘‘ نمازت را همه روز با شعوری نو بخوان . با ارتباطی نو . با برداشتی نو . با انچه می کنی بیاندیش ، تغییر بده  . بیاندیش و جابه جا کن. 

مگر هزار راه تو را به محل کارت نمی رساند ، خب هرروز یکی را با اراده انتخاب کن . کمی دور . کمی نزدیک . کمی سخت . کمی اسان ...

مشتری شدن کمی معتاد شدن است . فقط از یکی میوه فروش خرید نکن . بگذار با تمام میوه فروشان اشنا شوی . لااقل سلام هایی تازه ، نو ، ضد عادت . مگر چه عیبی دارد !؟ 

... اما مگذار به این کار عادت کنی ...! ‘‘


+از کتاب ‘‘ یک عاشقانه ی ارام ‘‘

  • سیده نجمه

جور دیگری !

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۱۸ ب.ظ

ادم باید خودش باشد . خود خودش . بدون هیچ شکی . بدون هیچ تردید و ترسی . ادم اگر خودش می بود دنیا زیبا می شد. اگر از خودش بودن نمی هراسید ، اتفاق های زیباتری در این کره ی خاکی می افتاد. ادمی اگر زیبا عمل می کرد ، زشت و زیبا را جور دیگری تعبیر می کرد ، انسان ها را نیز جور دیگری ....

یک جا خوانده بودم ‘  چیزهای خوب را همه زیبا نمی بینند ! 

  • سیده نجمه

یک حس صورتی

دوشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۱۶ ب.ظ

زن بودن خیلی دوست داشتنی است. اینکه زیبا باشی و حیا در چهره و کلام و حرکاتت موج بزند زیباترین حس دنیاست.

زیباست اینکه فقط برای’ او باشی و فقط به خاطر’ او هوای زیباییهایت را داشته باشی .

  • سیده نجمه

روزهای سیاه و سفید

پنجشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۱۸ ب.ظ

این روزها تکه تکه های باور از هم گسیخته ام را جمع میکنم و به هم میچسبانمشان تا این پازل ازهم پاشیده دوباره سامان بگیرد .

گاه باید تمام باورهای دور افتاده از اصالت ادمی را یکجا بالا بیاوری.

  • سیده نجمه

یهویی

شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۱۱ ق.ظ

خوشحالم از اینکه دنیا مرا به چالش می کشد ! این چالش ها باب یادگیری را باز می کند . انسان از راکت ماندن دور می شود ، همان چیزی که روح ادمی تشنه ی ان است ... رشد ...

دنیای جدید قرن ما با دنیای قدیم قرن های پیش تفاوتی نمی کند. از ان جهت که اگر ادم ها را به جهانی که در ان هستند در یک نسبت قرار بدهیم به نظر می رسد که تناسب ادم یک در جهان یک و ادم دو در جهان دو بایکدیگر مساوی هستند ! مثل کسر شش دوم  و کسر نه سوم . ظاهرشان متفاوت است اما هردو یک جواب را خواهند داشت و جواب در جهان ما و جهان قرن های قبل هر دو رشد روحی است .

 او با ان شرایط و من با این شرایط ...

  • سیده نجمه

گم شدن های بی وقفه

شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۴۳ ق.ظ
نشسته بودم فکر می کردم قرار است چه پیش بیاید !! برای من ، برای جامعه ی من ، برای اینده ی من ، برای دنیایی که در ان زندگی می کنم و برای هرچیز دیگری که به این موضوع مربوط می شود !!
گاهی اوقات فکر می کنم که اگر بخواهی بیدار باشی و بمانی ، سوزناک است و اما بیدار نبودن و بعداز دیر شدن بیدار شدن از ان سوزناک تر . سوزندگی بی حد و حصر !!

  • سیده نجمه

برای استاد پناهیان

جمعه, ۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۰۲ ب.ظ

دلم ارام میگیرد وقتی میبینم کسی مثل تو در دنیای من هست . بودنی که هیچکسی  جای خالیش را پر نخواهد کرد ...

  • سیده نجمه

امروز جمعه ...

جمعه, ۹ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸ ب.ظ

امروز دلم در تب و تاب بود . شوریده ی شوریده . زیارت عاشورا خواندم . دلم میخواست تسبیح را بردارم و دانه دانه یا حسین بگویم .

و حالا ! دستانم .... تسبیح سفید و دانه دانه ... اللهم صل علی محمد و ال محمد ... 

  • سیده نجمه

چیزی به نام هدف

سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۱۲ ب.ظ

از اهدافش برایم گفت. از اینکه چه برنامه هایی را در چه زمان هایی باید انجامشان بدهد، اینکه قرار است چگونه به زندگی نگاه کند. انگار که اینه ای روبه رویم گذاشته باشم و افکار زیبای گذشته ام را در ان بشنوم .

سال نود و چهار ... خاکستری بود . رنگی بین اعداد منفی و مثبت .

گاهی اوقات نمیدانی چطور میشود که بعضی اتفاق ها یهویی اتفاق می افتند. 

ومن اکنون به اهدافم می اندیشم. اهدافی که تاکنون برای رسیدن بهشان تلاش پررنگی نکرده بودم.و این یعنی شروع یک زندگی ...

زندگی ای که معنای زندگانی میدهد نه صرفا چیزی به معنای زندمانی .

  • سیده نجمه