پلی لاین

اخرین حروف

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۵ ق.ظ

وبلاگ اینجانب هک شده است . اینکه توسط چه کسی هک شده بماند . مشخصات سیستم عاملش نشان می دهد که بیگانه نیست ! ما میخواهیم از این خانه ی دوست داشتنی مان دل کنده و اینجا را بگذاریم برای همان موجود کنجکاو جاسوس . تا خوش باشد . تا خودش تنهایی در این مرداب کده جفتک پرانی کند . 

+ ادرس جدید وبلاگم را برای دوستانم خواهم فرستاد . 

  • ۰ نظر
  • ۳۰ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۵
  • سیده نجمه

ملکه ی زیبای من

دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۸ ق.ظ

مثلا روزی بیاید که جنسی به نام زن باور کند مادر که باشد می ارزد به هزار و یک عنوان شغلی خانم مهندس و خانم دکتر و خانم معلم .  مثلا روزی بیاید که جنسی به نام زن باور کند زن بودن در شستن ظرف و رخت خلاصه نمیشده که باور کند خواندن رشته ی عمران و برق و امثالهم ظلمی بوده در حق خودش که نباید زنی در بیست و پنج سال به بالا تازه طعم مادر شدن را چشیده باشد .مثلا روزی بیاید که نداشته باشیم مادری به دو فرزند اکتفا کرده باشد . نداشته باشیم زنی که زن بودنش را در پودرها و قلم های رنگی خلاصه کرده باشد که شغلی هشت ساعته را قبول کرده باشد که فرزندش را به دست مهدکودک ها سپرده باشد . مثلا روزی بیاید که همه بفهمند حقیقت فمنیست را و زن ها بفهمند که فمنیست سازان دلشان برای زن ها نسوخته بوده . 

مثلا روزی بیاید که مردها زن هایشان را خانم هم صدا نزنند 

فقط بگویند : 

ملکه ی زیبای من ...

  • ۰ نظر
  • ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۵۸
  • سیده نجمه

به قول مولکلم فوربس

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۴۲ ب.ظ

دیروز سوالی ذهنم را درگیر خودش کرده بود . اینکه هرچه بی دین تر می شویم بازاری زبردست تری می شویم یا هرچه بازاری زبردست تری میشویم بی دین تر می شویم . و با افزایش سن مان کدام گزینه پررنگ تر می شود . بی دینی مان یا منطق مان . پس از طرح سوال در جمع ، نظری بس اتشین توجه این حقیر را به خود جلب نمود تا جایی که سر در گریبان فرو برده و در مورد نظر مطرح شده اندیشه ها کردم. 

شنیدم که یکی گفت : سرمایه داران یا حلال خور و منصف و زحمت کش هستند یا حرام خور و بی توجه به قانون و علامه ی دهر از نظر خود و مثل خودشان و به اصطلاح گرگ بازاری اند . انهایی که بی توجه به قانون بالا و بالاتر می روند خب زودتر به پول می رسند. مثلا وقتی قانون گفته در پانصد متری فلان رودخانه ساخت و ساز نشود . ان ادم مثلا زرنگ می اید و فرمالیته مجوز می گیرد و میلیاردها تومان خرج میکند و هتل چند ده طبقه میزند و با خودش می گوید هیچ کس نمی تواند مانع من بشود که قانون کیلویی چند است ! خب اگر مسئولین مربوطه حلال خوار باشند ان اسمان خراش چند صد میلیاردی با خاک یکسان می شود در غیر این صورت چه بسا که مسئولین مربوطه با ان جنابان دست در یک کاسه گذاشته و بخور که میخوری !! این میشود که شریکان سرمایه دارتر شده و در نتیجه ی خوردن پول های حرام بی دین تر می شوند .

+ به قول ملکولم فوربس ، انقدر متقلب که در کسب و کارها میبینی ، هرگز نمیتوانی در زندان ها پیدا کنی ...

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۲
  • سیده نجمه

هک شدن خوب است ایا

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۸ ق.ظ

اصل بر این است که هک شدن خوب نیست اما هک کردن قضیه اش متفاوت است .شاید برای بعضی ها هک کردن وبلاگ به نوعی سرک کشیدن در زندگی مجازی دیگران باشد و این تیپ از بعضی ها به خاطر شخصیت والایشان ذاتا از این کارها خوششان نمی اید .بعضی های دیگری هم هستند که هک کردن برایشان کاری لذت بخش است . تفاوت این بعضی های دیگر با ان بعضی های باشخصیت این است که اینها یا از فرط بی کار بودن دست به این کار میزنند یا از فرط کنجکاوی با هدف جاسوسی . با این وصف برای هک کردن نیاز به دانشی ست که با یک سرچ کردن ساده و دانلود نرم افزار ها ی مربوطه این مهم امکان پذیر می شود . این نوع هک کردن ادم را یاد خاله بازی های دوران کودکی می اندازد. هکرهای کمی حرفه ای تر وضعشان بهتر است حداقل اینکه با برنامه نویسی اشناییتی دارند. مثلا php یا c یا هرچه که به این مهم مربوط میشود . به هرحال در عصر ارتباطات ادم باید حواسش باشد به بعضی چیزها ... 

+ خلاصه اینکه با هک کردن شخصیت خودمان را پیش خودمان بی ارزش نکنیم .

  • ۰ نظر
  • ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۳۸
  • سیده نجمه

که بنشینم و تو در مقابلم

دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۸ ق.ظ

و من نشسته باشم و تو در روبه رویم که هر دو از رویاهایمان حرف بزنیم .ان موقع شب مادرجانمان از روی تراس به ما نگاهی بیاندازد و بخواهد که برویم خانه . و ما ریز بخندیم که چرا مادرجانمان خیال کرده که ما در حیاط خانه معذبیم و ما دوباره از رویاهایمان بگوییم و انقدر حرف بزنیم که پاهایمان بی حس شود و در روزی که منتظریم و دیرمان شده تو یهویی روی پله ها در گوش من بگویی " یادته اون قسمت حیاط نشسته بودیم . چقد حس خوبی بود " 

+ و من از این یاداوری شیرین تو ارام خنده ام بگیرد ...

  • ۰ نظر
  • ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۳۸
  • سیده نجمه

سندروم "همه بد هستند الا من "

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۹ ب.ظ
یک سلامی هم بکنیم به ان دسته از ادم هایی که مدام پیگیر حال بنده ی حقیر هستند ، چه از طریق شبکه های اجتماعی ، چه از طریق تلفن و چه از طریق وبلاگ 
بعضی ها اگر به همان اندازه ای که برای باخبر شدن از حال اینجانب وقت تلف میکنند کمی به فکر تغییر نگرششان نسبت به دنیا و ادم هایش میبودند مطمئنا تغییراتی هرچند اندک و خرد در افعال ایشان ایجاد می شد و چه بسا که زندگی را از زاویه ی بهتری می دیدند و دوستانی حداقل بهتر از ایشان اطرافشان را پر می کردند تا ایشان در اوهام " همه أخ هستند الا من" به سر نمی بردند و دست از نقدها و تعیین استراتژی های صدمن یک غاز بر می داشتند .
  • ۱ نظر
  • ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۰۹
  • سیده نجمه

آرام میشوم

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۲۸ ق.ظ

بهشت مینو، یعنی وصال دوست، در پس دیوارهای مصائب و پرده های ناملایمات پنهانست که عاشق ناگزیر باید موانع را از پیش بردارد و بسر منزل مقصود برسد.
هر آن کس که گلچین است و خاطرش بغنچگان بوستان علاقمند، چاره ندارد مگر آن که نیش های جانگزای خار را بقلب لطیف خود بپذیرد، تا از لطافت و جمال گل کام بردارد.


+ متن کوچکی از نهج البلاغه را حفظ شده بود ، همان زمان که احوالات روحم مثل کلاف سردر گمی بود ، برایم خواند . هر زمان که میشنوم و یا دوباره ان را میخواند ،  تحمل خیلی چیزها برایم اسان میشود. 

  • ۰ نظر
  • ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۲۸
  • سیده نجمه

دست مرا بگیر

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۰۶ ق.ظ

اینجا همه چیز گاه پیچیده میشود ، گاه از کاهی کوهی ساخته می شود ، گاه روزنه هایی سیاه روی دیوار خانه ی دل ادمها نابجا پخش میشوند ، من نمی دانم رسم ادم های اکنون چگونه است ، نمی دانم جاده ی دلشان به خاکی زده است یا جاده نورانی ست ، من از این همه نمی دانم ها هراس دارم، دست مرا بگیر ، من تشنه ی جرعه ای از  دریای بیکرانه ی نورم .

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۰۶
  • سیده نجمه

قند در دل گلهای من آب میشود

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۵۶ ق.ظ

 گلهای خانه ی ما این روزها حالشان جور دیگریست، برگهایشان شل و خمیده میشود ، زرد میشود ، خشک میشود ! اقاجان میگوید خاکشان خوب نیست ، خاکش را عوض کنی خوب میشوند ،اقاجان چند روز بعد یکیشان راروی تراسگذاشته بود تا افتابی بگیرد . حالا حالش بهتر شده است . خوب که فکر میکنم میبینم گلهای من دلشان ازمن گرفته بوده ، حواسم بهشان نبوده ، احتمالا قصد خودکشی داشته اند ، اما اقاجان به دادشان رسید . این روزها گلهایم دلشان را صابون زده اند ، بهشان گفته ام قرار است یکی بیاید که خیلی مهربان تر از من است ، حواسش به همه چیز هست و برایش مهم است که چرا رنگ برگ گلها پریده، دردشان را میفهمد و درمانشان را هم میداند . ان شب گلهای من صدای او را شنیده اند همان موقع که میگفت عاشق گل و گیاه است شاید همان لحظه قند در دلشان اب شده باشد وکسی چه میداند شاید گلهای روی پله های خانه عاشقش شده باشند ...

  • ۰ نظر
  • ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۵۶
  • سیده نجمه

نم نم باران

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۸ ب.ظ



" همه میگن نم نم بارون ، من میگم عشق بازی اسمون " 

هرموقع که باران می امد برای دوستی صمیمی میخواندمش . امروز هم باران می امد ...

و شاید حالا این تو باشی  که این صدا را خواهی شنید ، صدایی که بین من و ان دوست صمیمی نقطه ای مشترک شده بود .

+ نمی دانم! شاید " تو " اخرین کسی باشی که این جمله را برایش میخوانم ...

  • ۰ نظر
  • ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۳۸
  • سیده نجمه